مدیریت رفتار

تعامل با ادیان

یهودیان بروجرد نقل کردند : در زمان آیت الله بروجردی که از مراجع تقلید سرشناس آن زمان بودند تعداد زیادی یهودی در بروجرد زندگی می کردند.  در آن زمان وقتی یک یهودی فوت می کرد هنگام تشیع جنازه باید از محله مسلمان نشین عبور می کردند تا به قبرستان یهودی ها برسند . بچه مسلمان…

زندگی

سه دقیقه در قیامت (کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی)

آخرین مرحله عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد آرام وسبک شدم درد از تمام بدنم جدا شد برای یک لحظه از نوزادی تا زمانی که وارد بیمارستان شدم برای لحظاتی همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت . جوانی به من گفت برویم دو جوان دیگر در سمت راست وچپ من قرار گرفتند…

اختیار

حکمتانه(هشتم)اختیار

و اما این داستان و وقایع از طرف هجمه های شیاطین برای فرزندان حضرت آدم ادامه دارد ،داشته و خواهد داشت . آگاهی ما از برنامه ریزی و توطئه ی شیاطین باعث می شود کمتر در کمین و تارهای تنیده شده این گروه قسم خورده برای اغفال انسان ها ، گیر کرده ، خود و…

عفت

حکمتانه (هفتم) عفاف

در جایی دیگر عفریت و گروهش به شهری وارد شدند .عفریت همینطور که در شهر می گذشت چشمش به رستورانی افتاد. دختر زیبایی را دید که کنار یکی از میزها به تنهایی نشسته بود . او خودش را به صورت دختر شیک وبا پرستیژ در آورد وارد رستوران شد وکنار دختر زیبا نشست . پرسید…

حکمتانه (ششم) کار

گروه ولهان به شهرکی رسیدند ولهان کارخانه ای را می بیند به شکل گارگرشده وارد آن می شود. نگاهش به جوانانی می افتد که با تمام سعی وهمت بدون آنکه ورود او را متوجه شوند مشغول به کارند.  ولهان نزدیک یکی از کارگران می شود و سوال می کند : خسته نشده ای ؟ چرا…

طبیعت

حکمتانه (پنجم) مدیریت

هزع که هنوز امید به ناآرام کردن زندگی انسان ها داشت به شکل جوانی درآمد و شروع به گشت در روستا کرد .  کشاورزی را دید که زیر سایه درختی نشسته وچای میل می کند . نزدیک شد و حال او را پرسید :  پدر جان خوبی ؟  کشاورز : خدا را شکر پسرم .…

حکمتانه (چهارم) حیوانات

از طرف دیگر گروه هزع با هزار نفر وارد روستایی شدند. هزع به سمت باغی می رود که ویلایی در آن ساخته شده  وسه بچه مشغول بازی هستند . دور باغ به جای دیوار شمشاد کاشته شده است.  هزع خود را به شکل یکی از همسایگان می کند وبه داخل باغ می رود . هزع : سلام…

Gentle relationships

حکمتانه ( سوم) ذرات هوشمند

عیثم با قیافه عادی از بیمارستان خارج شد در مسیرش چشمش به دخترکی افتاد که در پارک دو گلدان کوچک در دست داشت . نزدیک دخترک شد وحال اورا پرسید وگفت : این گلدان ها برای چه هستند ؟ ! دخترک جواب داد : معلم من گفته است آزمایشی روی دو گلدان انجام دهم به یکی حرف…

سلامت

حکمتانه (دوم) دارو

اولین گروه عیثم با تعداد سی هزار، سوار شهاب آسمانی شدند با سرعت به سوی شرق زمین حرکت کردند.   از بالا شهری را دیدند . گفتند وارد این شهر می شویم اگر توانستیم روی مردم این شهر اثر گذاریم به جاهای دیگر خواهیم رفت .  عیثم گفت : در این شهر پراکنده شوید ببینم چکار…