عیثم با قیافه عادی از بیمارستان خارج شد در مسیرش چشمش به دخترکی افتاد که در پارک دو گلدان کوچک در دست داشت .
نزدیک دخترک شد وحال اورا پرسید وگفت : این گلدان ها برای چه هستند ؟ !
دخترک جواب داد : معلم من گفته است آزمایشی روی دو گلدان انجام دهم به یکی حرف های خوب ومثبت و به دیگری حرف های منفی بزنم بعد از مدتی نتیجه را برایش بنویسم .
عیثم ا ز دخترک می پرسد : از این آزمایش چه نتیجه ای می گیری ؟
دخترک : معلم من گفت : این آزمایش نشان می دهد تمام ذرات طبیعت هوشمند هستند.
عیثم قهقه می خندد و می گوید : تو این حرف ها را باور کردی ؟ خودت فکر کن مگر گیاه انسان است که چیزی بفهمد !!
تو باور می کنی ؟!
دخترک : نمی دانم باید ببینم نتیجه آزمایشم چه می شود.
عیثم چقدر طول می کشد تا آزمایشت جواب دهد ؟
دخترک : حداقل دو هفته
عیثم من دو هفته دیگر تورا می بینم وبه تو ثابت می کنم که این حرف ها دروغ است .
دخترک : حالا تا دو هفته دیگر نباید تصمیم گرفت .
دوهفته بعد دخترک گلدان ها را به پارک می برد تا به عیثم نشان دهد او که منتظر دخترک بود نزدیک آمد در کمال تعجب می بیند که یکی از گلدان ها پژمرده شده ودیگری سرحال است .
می پرسد : یکی را کم آب دادی یا نور کافی به آن نرسیده یا ….
دخترک : اتفاقا هردو گلدان را در یک شرایط مساوی قرار دادم . فقط به یکی دایم حرف های خوب ومثبت زدم . دوست دارم ، خوبی ، عزیزم وغیره ؛ گلدانی که سرحال است . ولی به گلدان دیگر دایم گفتم : توبدی ، دوست ندارم ، از تو متنفرم و… گلدانی است که پژمرده شده است .
عیثم حالا اتفاقی اینطور شده است !!
دخترک : هرگز ؛ من با دقت آزمایشم را انجام داده ام . تازه فهمیدم که وقتی معلم دینی می گفت : روز قیامت دست وپا و اعضای بدن یا محیط ، به سود یا بر علیه انسان شهادت می دهند یعنی چه !!
متوجه شدم تمام آفریده های خداوند هوشمند هستند . واقعا چقدر خداوند بزرگ و قدرتمند است که حتی آفریده هایش هم هوشمند می باشند .
عیثم : یک لحظه گلدان ها را به من بده تا از نزدیک کاملا مشاهده کنم .
دخترک : خیلی مواظب باش نشکند تا حاصل آزمایشم را به معلم خودم نشان دهم .
عیثم گلدان ها را می گیرد به شدت به زمین می کوبد ورویش لگد می زند وفرار می کند !!!
دخترک گریه کنان خود را به خانه می رساند در رامحکم می بندد با ناراحتی تمام به سمت اتاقش می رود.