خدای من آن نسخه کجاست؟ چرا من از آن دور بوده ام ؟
به خودم بر می گردم ، باید از خودم شروع کنم ، باید در درون خودم بیشتر جستجو کنم،هر چه هست باید از درون خودم شروع بشود و آن را دنبال کنم تا گم شده ام را بیابم.
وقتی به تفکر می نشینم و تصمیم میگیرم که به چیزهای مهم زندگی فکر کنم یعنی آرامشم یعنی وجودم وفکر خودم را از چیزهای مادی و روز مره خالی کنم؛ احساس زیبایی به من دست می دهد، احساس میکنم که وسعت پیدا کرده ام و بزرگتر از آن جسمی شده ام که همیشه فقط به آن اندیشیده ام و این احساس وسعت و بزرگی در همین ابتدای کار بارقه هایی از آرامش را در من به وجود می آورد و در عین حال یک هیجانی هم درخود احساس میکنم !!
انگار به یک دنیای جدیدی دست یافته ام که برایم ناشناخته است و دلم می خواهد آن را بشناسم! و این احساس به من امید جدیدتری در زندگی می دهد چون دیگر از دنیای مادی و تکراری، و روزمره گی آن خسته شده ام و فهمیده ام هر چیز تازه ای در دنیای مادی فقط ظاهرش تازه است و وفتی آن را تجربه می کنم ، می بینم اصل و ریشه اش تکراری و خسته کننده است.
خدایا کمکم کن ! دستم را بگیر! مرا در این دنیای جدید وناشناخته تنها مگذار! قدم به قدم بامن باش تا گم نشوم می خواهم آرامشم
را پیدا کنم راهنمایم باش!
ناگاه خودم را می بینم که متولد شده ام گریه می کنم ناراحتم از اینکه از دنیای قبلی مرا جدا کرده اند از جای گرم و نرمم مرا دور کرده اند ! هر کس که مرا از این دنیای لذتبخش جدا کرده است
چقدر ظالم است!!!
احساس گرسنگی شدیدی می کنم، حالا من با این گرسنگی در این دنیای بزرگ و بی در و پیکر چکار کنم؟با این ناتوانی که دارم یعنی در حقیقت هیچ توانایی ندارم جز اینکه گرسنه ام! باید چه کار کنم که ناگاه فرشتهای مهربان با لذت و عشق کامل مرا در آغوش گرم خود می گیرد ، وای چقدر شیرین و لذتبخش و امن است چه آرامشی!!!
ولی هنوز گرسنه ام و گرسنگی آزارم می دهد که حس میکنم وجود لطیفی در دهانم فرار می گیرد حالا من باید چکار کنم ما هیچه های لبم شروع به مکیدن می کنند در این فکر بودم که ماهیچه های لبم از چه کسی دستور می گیرند که مایعی روان شیرین و مطبوع مطابق با وجود ناتوان من در دهانم جاری می شود ،خدای من چقدر گوارا است !!ولی با این مایع در دهانم چه کنم؟که ما هیچه های گلویم ان را می بلعند !!انگار در این دنیای ناشناخته و بزرگ کسی منتظر من بوده است و قبلا برای ورود من برنامهریزی دقیقی کرده است و تمام امکانات متناسب با وجود من را برای من آماده کرده است !!!
این به من آرامش می دهد چون می فهمم یکی هست که به فکر من هست که هم دانا و علیم به نیازهای من هست و هم توانا وقادر برای برطرف کردن آنها،و هم مهربان و رحمان است که آنها را به صورت کاملا لذتبخش و در کمال عشق و محبت بر طرف می کند .
!!می فهمم خالق من عاشق من است و این به من آرامش می دهد!!
و این قصه عشق ادامه دارد …..