سلام به همه ی دلهایی که نیت های بزرگ در سر دارند
هدف های عالی و ارجمند دارند.
مراقبت از نفس و پاکیزگی دل و پاکدامنی برایشان امر مهم است
درود بر همه ی انسانهای شریف
آدمهای مهربان
آدمهایی که با وجودشان از غم و اندوه دیگران می کاهند.
آدمهایی که با حضورشان گرمی می آورند
روشنی می آورند.
به قول مولانا
کار مردان روشنی و گرمی است ** کار دونان حیله و بیشرمی است
منظور از مردان، انسانهای شریف و مهربان است یعنی همه ی انسانهای نیکوکار و سیرت انسان مدار
ما قراره درباره تصویر زیبای خداوند در نهج البلاغه با شما سخن بگوییم.
خلاصه مطالب مقاله قبل
در قسمت اول، گفتیم که کار پیامبران و بزرگان اخلاق، به عنوان یک رفیق، به عنوان انسانهای متعالی و فرهیخته که تجربه دیدار با خداوند داشته اند این بود که پیامهایی را به ما بگویند، تجربیات خود را دراختیار ما بگذارند، سینه خودشان را سرشار کنند از رازهای بزرگی که وقتی گشوده می شود در صورت توجه کردن
انسانها به آن رازهای بزرگ، انسانها می توانند با چشم باز زندگی را ببینند و مسیر خودشان را درست تر انتخاب کنند و کمتر به خاطر ضعف های روحی آسیب ببینند.
گفتیم که همه ی رنج و دردهای ما فقط از بیرون به ما تحمیل نمی شود گاهی وقتها خودمان رنج های غیرضروری را برای خودمان ایجاد می کنیم و زندگی را برای خودمان غم آلود می کنیم. مثلا آن جایی که راه را باز می کنیم که آفت بداخلاقی در وجود ما رخنه پیدا کند و از راه نزدیک به خود ما آسیب بزند. کار این خصلت های ناپسند گزیدن آدمی است و همچنین خراب کردن باطن آدمی است. مولانا می گوید:
از خدا جوییم توفیق ادب
بیادب محروم گشت از لطف رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد
بخشی از رنج های عظیم بشری، ناشی از
- دلهایی است که از ادب تهی هستند.
- از فضیلت تهی هستند
- در پیکار زندگی مسیری را رفته اند که خودشان را گم کرده اند و خبر ندارند.
گفتیم که بزرگان اخلاق و فرزانگان معنوی، بی هیچ منتی، بی هیچ مزدی پیش ما آمده اند و بزرگترین لطف و بخشندگی را برای ما مبذول بدارند و آن این است که تجربه هایشان را به رایگان در اختیار ما بگذارند. تا ما با توجه به آنها راه مان را پیدا کنیم.
مهمترین درخواست پیامبران همین بوده است که چون درون انسانها، پر از میل و خواهش و خواستن است و این امیال، درست مثل این اسبهای سرکش که بی امان می دوند و گرد و غبار به پا می کنند، اینها نیز مرتب از ما طلب می کنند و مرتب به دنبال خواستن هستند و تحقق آرزوهایشان هستند. عطش بدست آوردن در درون آدمی بیداد می کنه. آدمها وقتی درمقابل این خواهش ها و خواستن ها و امیال نایستند و آنها را کنترل نکنند، ممکن است تمام هستی آنها از بین برود و ممکن است تمام آبروی آنها از بین برود و شخصیت آنها به تباهی و تیرگی کشیده شود.
میل آدمی نگاه نمی کند چه چیزی به صلاح ما است و آینده چه خواهد شد و بر سر اعتبار انسان چه می آید.
آدم وقتی اسیر میل است، میل فقط می خواهد. فقط می خواهد ارضا شود. فقط می خواهد عطش خودش را تاحدودی خاموش کند.
برای میل ما مهم نیست که آبروی ما برود.
برای میل ما مهم نیست که بقاء ما به خطر بیفتد.
- او پول زیاد می خواهد
- خواهش خودش را می خواهد عملی کند.
- او موقعیت بالاتر می خواهد
- شهرت بیشتر می خواهد
وقتی آدم، راه این خواستن ها را باز می گذارد، یکدفعه خاکستر می شود.
چه انسانهایی بودند که مدعی بودند که آدم بزرگی هستند و در ظاهر هم وانمود کرده بودند که آدم با احترام هستند ولی متاسفانه عاقبت خوبی پیدا نکردند و همه ی اعتبار آنها یکباره فرو ریخته است چون نتوانستند از پس این میل بربیایند. نتوانستند جلوی این خواهش و خواست ها را بگیرند. این خواهش ها و خواست ها
درست مثل یک خنجر و یک تیر زهرآلود از یک راه نزدیک، قلب آدمی، اعتبار آدمی، عزت انسان، آبروی انسان را هدف قرار داده است و بعد وقتی فرد چشم خود را که باز کرده است دیده که راهی را رفته که دیگر راه برای بازگشت نداره و انرژی هم برایش نمانده است.
شما وقتی تاریخ را می خوانید می بینید که همین میل ها، جنگ های بین المللی را بوجود آورده است و اجازه تعدی و طغیان به آدمها داده است.
خیلی از این نابرابری ها مال این امیال غیرضروری است.
خیلی از این جنگ ها مال این میل های سرکش است که شبیه گرگی در درون ما رخنه کرده اند و چهره انسانی ما را تغییر داده اند.
مولانا
ای شهان کشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زو بتر در اندرون
کشتن این، کار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست
کو به دریاها نگردد کم و کاست
هفت دریا را در آشامد، هنوز
کم نگردد سوزش آن خلقسوز
سنگها و کافران سنگدل
اندر آیند اندرو زار و خجل
هم نگردد ساکن از چندین غذا
تا ز حق آید مرورا این ندا
سیر گشتی سیر، گوید نه هنوز
اینت آتش اینت تابش اینت سوز
عالمی را لقمه کرد و در کشید
معدهاش نعره زنان هل من مزید
حق قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود از کن فکان
چونک جزو دوزخست این نفس ما
طبع کل دارد همیشه جزوها
این قدم حق را بود کو را کُشد
غیر حق خود کی کمان او کشد
در کمان ننهند الا تیر راست
این کمان را بازگون کژ تیرهاست
راست شو چون تیر و واره از کمان
کز کمان هر راست بجهد بیگمان
چونک وا گشتم ز پیگار برون
روی آوردم به پیگار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم
با نبی اندر جهاد اکبریم
قوت از حق خواهم و توفیق و لاف
تا به سوزن بر کَنم این کوه قاف
سهل شیری دان که صفها بشکند
شیر آنست آن که خود را بشکند
مشفق ترین، عزیزترین، صمیمانه ترین، مهربان ترین آدمیان
دوستان این نکات را که کنارهم می گذاریم می بینیم که مشفق ترین، عزیزترین، صمیمانه ترین، مهربان ترین آدمیانی که تمام بشر در تمام طول زندگی خودشان دیده اند پیامبران بوده اند.
فیلسوفان، متفکران، هنرمندان، اهل فلسفه و معلمان همه خوب هستند و لیاقت عشق ورزیدن دارند ولی وسعت روحی هیچ کدام از آنها، به بلندی روح پیامبران نبوده است.
همچنین شدت عشق بی مزد و بی منت آنها به انسانها، به اندازه پیامبران و انسانهای معنوی نبوده است.
اینها دقیقا تشخیص داده اند که ما از کجا ضربه می خوریم.
خوب درک کرده بودند که
- آدمها از زمانی سرنگون می شوند،
- از زمانی اعتبار آنها به هم می ریزد،
از زمانی بجای یک زندگی ساده و راحت و پر از آرامش، به جان هم می افتند و دعوا راه می اندازند که نمی توانند امیال خودشان را کنترل کنند. بر همه چیز فایق می شوند ولیکن نمی توانند مهار سر خواهش ها و خواسته های خود، بزنند.
از آنجا که خواهش ها، طلب ها، نیازها، خواسته های ما
- مرز نمی شناسد،
- حد نمی شناسد
- چارچوب ندارد
این است آرام آرام سر از تخلف در می آوریم، سر از بداخلاقی در می آوریم، سر از آبرو ریزی در می آوریم و سر از خشنونت در می آوریم.
پیامبران این را فهمیده بودند که باید این نقطه را کنترل کرد.
- این مرکز را باید تحت سلطه خویش درآورد.
- اینجا را باید مدیریت کرد.
لذا اینجا است که مسئله ای به ما تقوی، مطرح می شود. درست است که ما این واژه را در زندگی شاید خیلی اهمیت ندهیم ولی این واژه گرانبهاترین مفهوم زندگی است زیرا زندگی انسانی را می سازد و نکات مهم برای تعلیم و آموختن دارد.
موهبت زندگی در خویشتن داری است.
ارزش زندگی در خویشتن داری است.
بعض جاها گفته شده که تقوی یعنی زندگی چارچوب داشتن یا هراس از خداوند
ولی تقوی در واقع موهبت خویشتن داری است.
پیامبران به آدمها می گویند که درسته ما باید با این میل مان زندگی کنیم
- ما حق داریم بخواهیم
- حق داریم تمنا کنیم
اما تمناهای ما اگر چارچوب نداشته باشد ما را سرنگون می کند.
اگر آنچه ما خواهش می کنیم و طلب می کنیم،
- مرز نداشته باشد به شان ما لطمه می زند.
- به عزت ما لطمه می زند
ممکن است این خواهش ها آنقدر پیش برود که ما تبدیل کند به موجود بداخلاق و ..
پیامبران و بزرگان اخلاق می گویند آدمهایی موفق هستند که بتوانند در برابر خودشان بایستند.
چونک وا گشتم ز پیگار برون
روی آوردم به پیگار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم
با نبی اندر جهاد اکبریم
قوت از حق خواهم و توفیق و لاف
تا به سوزن بر کَنم این کوه قاف
سهل شیری دان که صفها بشکند
شیر آنست آن که خود را بشکند
مولانا
“خود را بشکند” یعنی بتواند در برابر این خواهش های غلط بایستد.
بتواند در برابر خواست های غیر واقعی بایستد
به عنوان مثال: من الان تشنه هستم. من می توانم با یک لیوان آب ساده سیراب شوم ولی نفس بالاتر از من می خواهد. مثلا می خواهد که اول نوشابه بخور و بعد …
ارضا این نیازها، حد ندارد. آن قدر تکلفات برای انسان درست می شود که دست و. پای انسان را می گیرد.
وقتی خواست ها زیاد می شود انسان مجبور می شود برای آن هزینه کند.
وقتی مجبور می شویم هزینه کنیم، یعنی باید بدویم
وقتی می دویم، یک جا تامین نمی شویم.
آن وقت مجبور می شویم برای تامین این عطش، سر از بداخلاقی دربیاوریم، دروغ بگوییم، تقلب کنیم، اختلاف کنیم، دزدی کنیم و .. تا خواهش های او آرام شود.
این جا است که آدمی وقتی نمی تواند جلوی خواهش هایش بایستد تبدیل به جانور خطرناک می شود.
چه کنیم تا از مرز انسانی خود دور نشویم؟
این پیام عزیز و شریف پیامبران است:
- خودت را کنترل کن
- عواطف خوت را مدیریت کن
- عقلت را بر خواهش ها، حاکم کن
خواست ها و تمناها
- آن جا که غیرضروری است
- یا آنجا که ممکن است اعتبار تو را بشکند،
از آن روی بگردان
زندگی تان سرشار از نشاط، یادگیری و رشد روحی