در جایی دیگر عفریت و گروهش به شهری وارد شدند .عفریت همینطور که در شهر می گذشت چشمش به رستورانی افتاد. دختر زیبایی را دید که کنار یکی از میزها به تنهایی نشسته بود . او خودش را به صورت دختر شیک وبا پرستیژ در آورد وارد رستوران شد وکنار دختر زیبا نشست .
پرسید : منتظر کسی هستی ؟
جواب داد : نه می خواستم مدتی با خودم تنها باشم .
عفریت : دختر زیبایی مثل شما نباید تنها باشد.
دختر : مرسی من همسر و همچنین دوستان زیادی دارم .
عفریت حرف دختر را قطع می کند و می گوید : چقدر هوا گرم است شما با این شالی که سر کردی اذیت نمی شوی ؟
دختر : چرا خیلی سخته اما چکار کنم خانواده ام مقید به این مسائل هستند.
عفریت : چه حرفا به خانواده چه ربطی دارد به قول قدیمی ها هر کس را در قبر خودش می گذارند من به آزادی فردی معتقدم .
دختر : اما چکار می شود کرد ؟
عفریت : شما به این زیبایی حیف است که زیبایی ات را بپوشانی انسان مخصوصا یک دختر جوان دلش می خواهد زیباییش را به رخ همه بکشد وتا آنجا که می تواند خودش را دلربا جلوه دهد وجلب توجه کند بنظر من واقعا حیف شما است ؟ می توانی از این دنیا لذت ببری ؟ چرا که نه ؟
دختر : شما حرف دل مرا می زنید !
عفریت : برای اینکه من خودم جوانم و حس جوان ها را درک می کنم. من هم زیبام البته نه به زیبایی شما ، اگر شالت را برداری و آرایش کاملی کنی خیلی جذابتر می شوی مطمئن باش همه بهت خیره می شوند و نمی توانند نگاهشان را از تو بردارند.
هر دو با هم قهقه می خندند.
عفریت : فردا من به یک مهمانی دعوتم با ماشین می آیم دنبالت با هم برویم . عکس العمل همه را خواهی دید !
دختر : باشد من که حاضرم !
آدرس به یکیگر می دهند وساعت مقرر را معین می کنند.
فردای آن روز هر دو خود را کاملا آراسته و با لباس هایی مستهجن وارد مهمانی می شوند.
از دیدن این دو دختر زیباروهمگی ما ت و مبهوت به آنها نگاه می کنند.
اهل مجلس که تا آن لحظه درحال گپ وگفتگو باهم وبا همسرانشان بودند با ورود این دو بی توجه به اطرافیانشان فقط آرزو می کردند باب گفتگو را با دختران زیبا باز کنند واز صحبت و همنشینی با آنان لذت ببرند .
آن روز و آن مجلس با شادی و نشاط به خوبی سپری ومهمانی به پایان رسید. همگی از اینکه آن دو دختر زیبا مجلس آنها را گرم کرده بودند با شماره هایی که از آنها گرفتند به خانه های خود رفتند ولی فکر این دو لحظه ای راحتشان نمی گذاشت .
در تمامی مجالس وپارتی ها دعوتشان می کردند گاهی در گپ ها تا دیر وقت مشغول گفتگو بودند. فرزندان رها شده بودند دیگر محبتی ازپدر دیده نمی شد همسری نبود که در کنارش احساس آرامش کنند یا اگر بود تمامی در فضای مجازی وچت کردن .
ای خدا مگر می شود همسری که تمام دنیایش خانواده اش بود . در کنار خانواده لذت می برد. یکدفعه به مردی بی توجه بی حوصله فراری ازخانه بی قید به فرزندان ، تنوع طلب وهرزه صفت و….. تبدیل شده باشد .
از اینکه اکثر آن ها کانون خانواده شان به سردی گراییده و دیگر آن صفا و صمیمیت و گفتگوها و در کنار هم وباهم بودن ها را نداشتند برای همسران وفرزندان عذاب بزرگی شده بود . نمی دانستند چگونه می توان از این شر و آشوب وجهنمی که دامن خانواده را گرفته رهایی یابند .
یکی از همسران با خود گفت : تنها راه چاره این است که قراری با آن دختر زیبا بگذارم تلفن را برداشت و شروع به شماره گرفتن کرد الو سلام ، بعد از احوالپرسی گفت : من حرفی با شما دارم اگر ممکن است چند ساعتی وقت شما را بگیرم .
دختر با شک و تردید قبول کرد.
روز موعود سر ساعت مشخص در پارکی یکدیگر را ملاقات کردند چون قبلا همدیگر را دیده بودند رابطه گرمی با هم برقرار کردند.
بعد از مفداری گفتگو زن به دختر زیبا گفت : می دانی از زمانیکه شما دو نفر به جمع ما پیوستید دیگر آب خوش از گلوی ما پایین نرفته است ؟
دختر : مگر ما چه کاری انجام دادهایم ؟ ما با همسرانتان مثل یک دوست رفتار می کردیم .
زن : واقعیت این است که شماها خیلی زیباو جذاب هستید تا قبل از اینکه همسران ما شما را ببینند خیلی از زندگی راضی و خوش وخرم بودند با فرزندانشان مهربان و وقت برایشان می گذاشتند به درسشان رسیدگی می کردند با هم به گردش وتفریح می رفتیم خلاصه زندگی گرم وصمیمی داشتیم وراضی بودیم اما زمانیکه شما دو نفر به جمع ما پیوستید هوش وحواس همسران هوسباز ما را ربودید زندگی خوبمان به بدترین زندگی تبدیل شد. دیگر نه احساس همسری دارند نه پدری !! مثل یک غریبه ی بی حوصله سر در گریبان در خانه اند.
آیا انصاف است زیبایی وشادی شما دو نفر زندگی ما را به هم بریزد و بچه هایمان را افسرده وغمگین کند . دیگر تحمل این نوع زندگی را ندارم فرزندانمان از پدر ومادر سرخورده و رها شده اند یقینا بزهکاران اجتماع در آینده خواهند شد.
در این لحظه اشک های زن روی گونه هایش می غلتد و روی دست هایش می چکد وبا التماس می گوید : خواهش می کنم زندگی و امید را از ما وبچه هایمان نگیرید؟ فرزندانمان در چنین محیط سرد و مضطربی جسم و روحشان می میرد آیا این تجاوز به حقوق ما نیست ؟ زیباییت را برای همسر وخانواده ات ببر بگذار ما هم زندگی خوشی داشته باشیم ما را از این فشار روحی نجات بده .
دختر با شنیدن این حرف ها وگریه های زن به خودش آمد وبا ناراحتی و صدای لرزان پرسید : یعنی ما زندگی شماها را به هم زدیم حتی بچه هایتان هم از دست ما آسوده نبودند دورا دور به روح و روان آن ها هم آسیب رساندیم !! من را بگو که فکر می کردم ما فقط با هم رفیق و دوستیم نمی دانستم تا این عمق در زندگی شماها نفوذ کرده ایم که دیگر نفس کشیدن هم برایتان سخت شده است ! ما را ببخشید من هم قربانی این بی توجهی از سوی همسرم هستم با اینکه همه از زیبایی من در شگفتن و لذت می برند همسرم بخاطر هوسبازی عاشق فرد دیگری است ! و در کنار او وبا او بودن برایش آرامش است. من در زندگی شخصی ام روی آرامش را ندیده ام بله تمام احساسات شما را درک می کنم . من فکر می کنم پوشش و نگاه نکردن هرزآلود مردان نسبت به زنان که انقدر در اسلام به آن تاکید شده بخاطر همین است که هر کس به هر شکل و قیافه ای از زندگی شخصی اش لذت ببرد احساس کند خداوند بهترین و زیباترین خانواده را به او عطا کرده است. او که برخی انسان ها را زیبا آفریده می خواهد با پوشش وجلوگیری از نگاه ریبه وتلذذ هرکس زیباییش را یرای خانواده خویش نگاه دارد تا تمامی انسان های روی کره زمین احساس خوشبختی کنند وبه دیگری حسرت نخورند. او خواسته تا کانون خانواده ها حفظ شود .
بی بند وباری ونگاه های هرز آلود باعث می شود اجتماع از انسان های شکست خورده و جوانان بزهکار و خانواده های متلاشی پر شود .
مطمئن هستم اگر من زیبایی خود را در پوششی حفظ کنم و مردان نیز چشم خود را پاک نگاه دارند خیلی از خانواده ها پاشیده نخواهند شد. شاید خداوند نیز آن مهر و محبت و عشق را در قلب همسر من هم گذارده وکانون خانواده من نیز گرم شود . در حالیکه همه به من غبطه و حسرت می خورند نمی دانند پای من هم در این دام گیر است !!
زن می گوید : هرگز فکر نمی کردم بی بند وباری تا این اندازه به تمامی اعضای جامعه آسیب برساند . واقعا عفاف خیلی از آسیب های جامعه را می تواند کم کند خود من اصلا عفاف را قبول نداشتم حالا که در این شرایط قرار گرفتم با تمام وجود به حجاب و عفاف در اجتماع ایمان آوردم . یقینا با بد گشتنم خیلی از کانون خانواده ها را سرد وسست کرده ام ای کاش می توانستم جبران کنم ولی قابل جبران نیست متاسفم ، سعی می کنم از حالا به بعد پوشش خود را رعایت کنم واز خداوند هم می خواهم مرا در این راه کمک کند و ببخشد وعفو نماید . از او می خواهم به زنان و مردان ما عفاف در اجتماع را عنایت فرماید.