آخرین مرحله عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد آرام وسبک شدم درد از تمام بدنم جدا شد برای یک لحظه از نوزادی تا زمانی که وارد بیمارستان شدم برای لحظاتی همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت . جوانی به من گفت برویم دو جوان دیگر در سمت راست وچپ من قرار گرفتند باید می رفتم بی اختیار همراه آنها حرکت کردم .
در وسط یک بیابان کویر بی آب وعلف حرکت می کردیم کمی جلوتر چیزی را دیدم رو بروی ما یک میز قرار داشت که یکنفر پشت میز نشسته بود . به میز نزدیک شدیم جوان پشت میز یک کتاب قطور را در مقابل من قرار داد . نگاهی به کتاب من کرد و گفت : نمازهایت خوب و مورد قبول است وارد بقیه اعمال می شویم
یاد حدیثی از پیامبر ص افتادم که فرمودند : نخستین چیزی که در باره آن از امتم حسابرسی می شود نمازهای پنجگانه می باشد . خدا را شکر از بچگی اهمیت به نماز را آموخته بودم وهمیشه در مسجد حضور داشتم .
خوشحال شدم به صفحه اول کتابم نگاه کردم همه کارهای من با جزئیات نوشته شده بود حتی ذره ای کار خوب وبد.
در کنار هر کدام چیزی مانند یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می شدم مثل فیلم به نمایش در می آمد آن هم فیلم سه بعدی با تمام جزئیات حتی فکر افراد هم می دیدم .لذا جای انکار نبود.
همینطور که به صفحه اول نگاه می کردم وبه اعمال خوبم افتخار می کردم یکدفعه دیدم یکی یکی اعمال خوبم در حال محو شدن است ! با عصبانیت به آن آقا گفتم چرا این ها محو شد مگر من این کارهای خوب را نکردم ؟
گفت : بله درست است اما همان روز غیبت یکی از دوستانت را کردی اعمال خوب آن روز شما به نامه عمل او منتقل شد .
رفتم صفحه بعد تمام کارهای خوبی که فراموش کرده بودم برای من یادآوری می شد مخصوصا که دوران دفاع مقدس بود اما در کمال تعجب دیدم باز اعمال من در حال محو شدن است گفتم آیا بازهم غیبت شخصی را کردم جوان گفت : خیر در آن روز یکی از رفقایت را مسخره کردی این عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد. من خیلی اهل شوخی وخنده وسرکار گذاشتن رفقا بودم با خودم گفتم خیلی اوضاع من خرابه !
چه کتابی که هیچ عمل کوچک و بزرگی را کنار نگذاشته !!
وقتی عملی ارزشمند بود درشت در بالای صفحه نوسته شده بود
رفتیم صفحه بعد با اینکه کلی شوخی کرده بودم ولی چون اهانت وغیبتی نداشتم کارهای خوبم پاک نشد خیلی خوشحال شدم و رفتم صفحه بعد باتعجب دیدم ثواب حج برای من نوشته شده ! پرسیدم من حج نرفتم !
گفت : برخی اعمال باعث می شود ثواب چندین حج در نامه عمل ثبت شود. باز مشاهده کردم در حال محو شدن است نیاز به سوال نبود مشاهده می کردم با رفقا مشغول اذیت کردن یکی از دوستان بودیم .
در بالای یکی از صفحات درشت نوشه شده بود : کمک به یک خانواده فقیرو……
فشار روحی شدیدی داشتم کم مانده بود دق کنم نابودی برخی ثروت معنوی ام را با چشم می دیدم نمی دانستم چه کنم .
گفتم شما یک کاری بکنید ؟!
سری به نشانه نا امیدی و اینکه نمی توانند کاری انجام دهند برایم تکان دادند. هر چه شوخی گرفته بودم اینجا جدی شده بود ………..